روزى حضرت موسى(ع) از كنار كوهى عبور مى‏كرد، چشمه‏اى در آن جا ديد، از آب آن وضو گرفت، به بالاى كوه رفت، و مشغول نماز شد.

در اين هنگام ديد اسب سوارى كنار چشمه آمد و از آب آن نوشيد، و كيسه‏ اش را كه پر از درهم بود از روى فراموشى در آن جا گذاشت و رفت. ...........

یک روز مردي خيلي خجالتي رفت توي يک كافي شاپ ...
چند دقيقه كه نشست توجهش به يک دختر خوشگل كه كنار ميز
بار نشسته بوده جلب شد.
نيم ساعتي با خودش كلنجار رفت و بالاخره تصميمش رو گرفت و
........

دانلود نرم افزار و بازی بدون کم شدن حجم اینترنت

کاربران آسیا تک میتوانند بدون مصرف حجم اینترنت انواع بازی ها و نرم افزار ها را از سایت asiadl.ir  بصورت رایگان دانلود نمایند

چمدونش را بسته بودیم،
با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک ساک داشت با یه قرآن کوچک،
کمی نون روغنی، آبنات، کشمش
چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی ...
گفت: "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم
یک گوشه هم که نشستم
نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!"
گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن."
گفت: "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن!
........

روزي بود، روزگاري بود. دو نفر با هم سر پياز و پيازکاري دعوايشان شد. توي کتاب ها نوشته نشده که چه شد که آن ها با هم دعوا کردند.اما ما فکر مي‌کنيم که رهگذر خسيسي به مرد کشاورز زحتمکشي که مشغول کاشتن پياز بود رسيد و با طعنه گفت:.....

عصر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود. بانوی مسلمانی همواره روزه می گرفت و به نماز اهمیت بسیار می داد؛ حتی شب را با عبادت و مناجات بسر می برد ولی بداخلاق بود و با زبان خود همسایگانش را می آزرد. شخصی به محضر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و عرض ‍ كرد:فلان بانو همواره روزه می گیرد و شب زنده داری می كند، ولی بداخلاق است و با نیش زبانش همسایگان را می آزارد. رسول اكرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود:....
برای دیدن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید